جمللات يه دوست گرامي

 دوست خوبم : من هم ميدانم در اين زمانه جفا موج مي زند ، كينه بيداد مي كند و عشق اسير دستهاي رياست . غمها وسيع ، اندوه بي پايان ، ولي نازنين تو رهايي را پيشه كن ، تو بمان و تو زندگي كن ، شوق زيستن نياز توست ، نياز به بودن ، نياز به عشق و رويا ، جدول زندگي مال توست و پاسخ هايش را تو مي سازي ، اين راه را ما بايد هموار كنيم زندگي را دوست بدار آن وقت همه چيز زيباست

Farzane Cheraghi (9/22/2012 10:00:17 AM): عشق زميني اگر باطني آسماني و ذاتي معنوي داشته باشد ، پلي مي شود براي رسيدن به عشق حقيقي چرا كه دو دلداده ي زميني با سادگي و صداقت بذر محبت را در دل يكديگر مي نشانند و آن قدر در مقابل هم از خود گذشتگي نشان مي دهند و با هم مهرباني مي كنند كه نهايت صفات پاك الهي در وجودشان متجلي مي شود . آن وقت ديگر عاشق و معشوق معنا ندارد ، چرا كه عاشق همان معشوق و معشوق همان عاشق است ، حال به وصال يكدگر مي رسند يا در فراق مي مانند و بس.
كه در دو حال اگر دستي از آن دور دست ها ياريشان كند سا يه ي اين دريافت نوراني هميشه بالاي سرشان خواهد بود . چنين اس
Farzane Cheraghi (9/22/2012 10:01:25 AM): وچنین است که عشق زميني مي تواند پرو بالي داشته باشد براي رسيدن به ( آزادي ) و در اين آزادي است كه بودن معنا مي گيرد.
Farzane Cheraghi (9/22/2012 10:15:28 AM): امشب با قلبي سرشار از غم وقتي به آسمان و ستاره هايش مي نگرم و بر سر نوشتم مي انديشم بر ياس کبود سهم خود از زندگي نوشتم آري: نوشتم سهم من از تابستان داغ حسرتش بود. نوشتم سهم من از خزان غم عشق و رخ زردش بود. نوشتم که سهم من از زمستان باد سرد جدائيش بود. نوشتم که سهم من از خودم دلي پر از درد بود.
Farzane Cheraghi (9/22/2012 10:19:07 AM): زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم

بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم

ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم

به غواصان بگو کافی ست هرچه بی سبب گشتند

در این دریای طوفان دیده مرجانی نمی بینم

چه بر ما رفته است؟ ای عمر! ای یاقوت بی قیمت!

که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم؟!

که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد

[ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, ] [ 12:6 ] [ مردعاشق دل شكسته ]
[ ]